تبلیغات
موضوعات
تبلیغات
پیوندهای روزانه
مکان تبلیغ شما
لینک دوستان
سفری به تبت: ماجراجویی در بام دنیا
سفر ما به محلی که به آن بام دنیا میگویند، یک سفر شگفتانگیز بود. در ابتدا به چند نکته کوتاه دربارهی تبت میپردازیم: ۹۰ درصد مردم تبت از اقوام تبتی بودایی هستند. آنها حدود ۲۱،۰۰۰ سال است که در این مکان سکنی گزیدهاند. کشور تبت در روی فلات تبت که بلندترین نقطه در سیارهی زمین است و مساحتی برابر ۱،۲۰۰،۰۰۰ متر مربع دارد واقع شده است. در مقایسه با چنین وسعتی، جمعیت تبت که کمی بیش از ۳ میلیون است کم به نظر میرسد. لهاسا، پایتخت این کشور است و ۳،۶۱۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. اِورست، بلندترین کوه دنیا، مرز میان تبت و نپال است و ۷۰۰ کیلومتر از لهسا فاصله دارد.
با اینکه خیلیها به ما پیشنهاد میدادند که با قطار به لهاسا برویم تا با محیط بیشتر خو بگیریم، افراد با تجربه که زمان زیادی را در تبت گذرانده بودند به ما گفتند که پرواز کردن برای سلامت بدنهای ما خیلی مناسبتر خواهد بود. به دلیل ارتفاع زیاد از سطح دریا، تراکم هوا کم است و در نتیجه اکسیژن کمتری برای تنفس وجود دارد. بنابراین بدن ما باید تغییرات زیادی بکند تا بتواند در این شرایط دوام بیاورد. با توجه به محدودیت زمان، ما تصمیم گرفتیم تا با یک پرواز سه ساعته به لهاسا برویم. درحالی که به لهاسا نزدیک میشدیم، من از پنجره به تماشای رشتهکوههای صخرهای زببایی مشغول بودم که کیلومترها وسعت داشتند و گویی با آن هیبت خاصشان داشتند ما را تا لهاسا بدرقه میکردند. چندی بعد به فرودگاه رسیدیم و بعد از تحویل گرفتن وسایلمان توسط نیروی انتظامی محلی مورد تفتیش بدنی قرار گرفتیم. ما باید مجوز گردش در تبت را به آنها نشان میدادیم. برای گردش در تبت، باید مجوز و یک راهنمای سفر از مردم محلی داشته باشید.
پس از خروج از فرودگاه، نور بسیار زیاد خورشید و درخشندگی آسمان آبی ما را شگفتزده کرد. ایستادن بر روی بام دنیا حس تازگی و طراوت داشت و با وجود هوای شرجی پاییزی، گرمای نور خورشید را میشد احساس کرد. از فرودگاه با اتومبیل ۴۰ دقیقه تا لهاسا در راه بودیم. تمام مسیر خاکی و پر از سنگریزه بود و دو طرفمان را درههای عمیق احاطه کرده بودند.در نگاه اول، لهاسا با دیگر شهرهایی که در چین دیدن کرده بودیم تفاوت چندانی نداشت. همان ماشینهای سه چرخه، موتورهایی که چند نفر روی هر کدام سوار بودند، بازارچههای خیابانی، باریک راهها و تابلوهای راهنما.( تنها تفاوت این بود که تبتیها در بالا و چینیها در قسمت پایین تابلوها مینوشتند) اما خیلی طول نکشید تا بفهمیم که تبت یک دنیای دیگر است. به جز نام هتلها، تقریبا هیچ برند غربی در شهر دیده نمیشد. هنوز رستورانهای مکدونالد و استارباکس که در همهجای چین وجود دارند، وارد این سرزمین آرامش بخش نشده بودند. از ما در یک جشن کوچک محلی خوشآمد گویی به عمل آمد و شالهای سفیدی که مخصوص دعا بود به ما داده شد.
برای جلوگیری از ایجاد کسالت به دلیل ارتفاع زیاد، به ما توصیه شد که در روز اول سفر خیلی فعالتی بدنی نداشته باشیم. قطعا من یک متخصص نیستم، اما یقین دارم که باید ارتفاع زدگی را جدی گرفت. افراد زیادی به طور جدی مریض شده اند و برخی حتی جان خود را از دست دادهاند. هیچ راه خاصی وجود ندارد که بتوان فهمید چه کسی ممکن است تحت تأثیر این وضعیت قرار بگیرد. جنسیت، سن و آمادگی جسمانی هیچ تأثیری در شانس شما برای مقابله با ارتفاع زدگی ندارند. در نهایت همه مجبور به اطاعت از قوانین می شوند: آرام حرکت کنید، سیگار نکشید، در شب اول اقامت حمام نکنید، (حمام کردن موجب مصرف اکسیژن بیشتری میشود) و تا میتوانید آب بنوشید. در اغلب اتاقهای هتل کپسول اکسیژن جود دارد، اما تنها زمانی از آن استفاده کنید که احساس سردرد یا سرگیجه دارید. ما از قرصهای ضد ارتفاع زدگی استفاده کردیم.( به این قرصها دیاموکس میگویند.)این قرصها برای کودکان مناسب نیستند. طبق گفتهی پزشکان، کودکان کمتر دچار ارتفاع زدگی میشوند. تبتیها چطور؟ تحقیقات نشان میدهد که در تبتیها یک ژن خاصی وجود دارد که باعث میشوند بتوانند به راحتی این وضعیت را تحمل کنند.
روز دوم: صبح دلانگیزی است و ما در حال پرسه زدن در اطراف هتل و کندوکاو همهی پست و بلندیها وآثار هنری تبتی هستیم که اطرافمان را احاطه کرده است. در این مرحله از سفر همه احساس خوشایندی داریم. یک روز چالشبرانگیز دیگر پیش رو است. آسمان از ابرهای بزرگ سفید و پنبهای شکل پر شده است. اولین محل توقف ما صومعهی سِرا است. این بنا که در سال ۱۴۱۹ ساخته شده است به صومعهی روزهای وحشی نیز مشهور است و یکی از بزرگترین عبادتگاههای بوداییهای تبتی است. وقتی به آنجا رسیدیم، گویی پا به یک دنیای جدید گذاشته بودیم. زنان تبتی لباس های رنگارنگ محلی خود را به تن کرده بودند. راهبها بی هدف به این طرف و آن طرف پرسه میزدند. (چیزی که برای من عجیب بود این بود که خیلی از راهبها تلفن همراه در دست داشتند). همه مشتاق بودند عضو کودک گروه ما را در آغوش بگیرند و با او عکس بیندارند. معمولا افراد کمی به تبت سفر میکنند، این امر در مورد کودکان حتی بیشتر صدق میکند. در اینجا با آوا (عضو کودک گروه) مثل یک ستارهی معروف رفتار میشود.
در حالی که به آرامی وارد سراشیبی میشویم، من کمی احساس تنگی نفس میکنم. سرفههایم کمی شدیدتر میشوند، اما در واقع این زیبایی بی حد و اندازهی مناظر است که نفس را در سینههای ما حبس میکند. دهها سگ وحشی جلوی اقامتگاه صومعه نشینان دراز کشیدهاند. این اقامتگاهها با سنگهای آج مانند و سایهبانهای زرد رنگشان بیشتر شبیه به صومعههای اروپایی هستند.ظاهرا این تنها جایی است که سگها میتوانند یک دل سیر غذا بخورند و از آنها نگهداری شود. ما به دنبال مردم محلی و توریستهایی که به سمت گروههای خود در داخل معبد حرکت میکردند، میرویم. در راه برگشت متوجه علامتهای سیاه عجیبی روی پیشانی خیلی از آنها شدیم. اغلب آنها کودک بودند. به ما گفته شده که زائران برای دیدن مهمترین مجسمه در صومعه به اینجا میآیند.
این مجسمه که سری مانند سر اسب دارد به نامهای «تمدرین» و «هاریاگریوا» معروف است. محلیها براین باورند که این مجسمه به کودکانشان یک زندگی طولانی توأم با سلامتی میبخشد. داخل معبد، مجسمههای زیبای طلایی در فضای نسبتا تاریکش میدرخشند، بوی مطبوع عودها که به آرامی میسوزند، در هوا شناور است و ستونها زیر پارچههای رنگارنگ بلندی که از آنها آویزان است مخفی شدهاند. لابسنگ با غرور خاصی دستنوشتههای تبتی روی دیوارها را که طلاکاری شدهاند به ما نشان میدهد. من رداهای قرمز خوشرنگ راهبها را دیدم که روی صندلیها افتاده بودند. طوری به نظر میرسید که راهبها بعد از عبادت آنها را در گوشهای رها کرده بودند. (انگار اصلا آن لباسهای گرانقیمت برایشان ارزشی نداشت.)
در حالی که از معبد بیرون میآمدیم و وارد حیاط اصلی میشدیم، به طور اتفاقی به چیزی برخوردیم که شبیه به یک نمایش بود. انبوه مردم دور تا دور قسمت انتهایی حیاط جمع شده بودند و با اشتیاق تماشا میکردند. ما در لبهی سکو نشستیم و به مشاهده پرداختیم. تقریبا صد راهب در چند گروه مختلف، در حالی که حرکت میکردند چیزهایی را زمزمه میکردند که شبیه به یکجور مجادله بود. بعد از چند دقیقه متوجه شدیم که این یک مراسم مباحثه است. این یک مراسم بسیار مهم و منحصر به فرد است که در این صومعه برگزار میشود. در این مراسم راهبهای جوان جمع میشوند و با یکدیگر دربارهی فلسفهی بودایی تبادل نظر میکنند.
توقفگاه بعدی ما قصر تابستانی است که به نامهای «نوربولینکا» و پارک «جواهری» هم مشهور است. این بنا در قرن ۱۷ برای دالای لامای هفتم، رئیس بوداییان تبت ساخته شده است. ما بعدا فهمیدیم که این قصر محل زندگی دالای لاماهای بعدی از جمله دالای لامای چهاردهم تا آخرین آنها پیش از تبعیدش در سال ۱۹۵۹ بوده است. این پارک که مملؤ از گلهای رنگارنگ است حدود ۳۶۰،۰۰۰ متر مربع مساحت دارد و بزرگترین پارک در تبت است. داخل قصر ۳۷۴ اتاق مختلف از جمله اتاق دعا، مطالعه، روح درمانی، اتاق مخصوص امور تجاری، اتاق خواب و حمام وجود دارد که همهی آنها از کف تا سقف رنگهای متنوعی دارند. چیزی که بعد از دیدن همهی این اتاقها باعث تعجب من شد این بود که اتاق و تخت خواب دالای لاما از همه کوچکتر بود.در تبت، خیلی سریع میتوان به این نتیجه رسید که رنگها به خصوص پنج رنگ اصلی آبی، سفید، قرمز، سبز و زرد از اهمیت زیادی برخوردارند. این رنگها در نظر بوداییها به عنوان پنج نور خالص پذیرفته شدهاند و هر رنگ نماینده یک وجه از ذهن انسان است. یک بودای آسمانی، یک مهمانی بودایی که در آن سرودهای معنوی آیین بودا تداعی میشود.ما عصر را در بالکن هتل به تماشای قصر باشکوه پوتالا پرداختیم. لابسنگ به ما میگوید که انرژیمان را برای فردا و گذر از ۳۰۰ پلهی این قصر ذخیره کنیم.
روز سوم: اولین جایی که میرویم معبد «جوخانگ» است. درحالی که فکر میکردیم به اندازهی کافی از دیدن زیباییهای معابد مختلف لذت بردهایم، باز هم شگفتزده شدیم. هر کدام از این معابد زیباییها و شگفتیهای منحصر به فرد خود را دارند. معبد جوخانگ در مرکز شهر و نزدیک به بازارچههای میدان «بارخور» قرار دارد و به ما تصویر واضحی از نحوهی زندگی مردم محلی میدهد. در این میدان تبتیهای زیادی حضور دارند که بسیاری از آنها چیزی شبیه به یک تسبیح در دست دارند و به آرامی سرودهای بودایی را با خود زمزمه میکنند. معبد جوخانگ یکی از مقدسترین معابد در تبت است و برای دو همسر شاه سونگسن گامپو (یکی از آنها اهل نپال و دیگری چینی بود) ساخته شده بود. شاه گامپو برای اولین بار آیین بودا را وارد تبت کرد و به همین دلیل جایگاه مهمی در بین مردم تبت دارد.
خارج از معبد صدها زائر برای عبادت گردهم آمدهاند و خیلی از آنها مشغول انجام کاری هستند که به آن «به خاک انداختن کامل بدن» میگویند. آنها سه قدم به جلو برمیدارند، توقف میکنند، زانو میزنند، روی زمین دراز میکشند و پیش از بلند شدن پیشانیشان را به زمین میزنند. بعضی از آنها روزی سه مرتبه این کار را انجام میدهند و بعضی دیگر تا ۵۰۰ مرتبه به انجام آن میپردازند. هرکس برای خودش یک زیرانداز حصیری دارد و دستهایش را به افراد کناریش گره زده تا سر خوردن به پایین برایش آسانتر باشد. وارد معبد میشویم و با ازدهامی از رنگهای متنوع و زیبا که در نقشهای روی دیوار، تندیسها و مجسمهها بکار گرفته شده است روبهرو میشویم. از میان زائران میگذریم و پس از بالا رفتن از پلههای شیبدار به پشتبام میرسیم. منظرهای که دیده میشود شبیه به تکهای از دریای مدیترانه است. با این تفاوت که ما این دریای باشکوه لاجوردی را از بام آسمان مشاهده میکنیم.
بعد از آن به گردش در کوچههای پر پیچ و خم خیابان بازار، که یکی از قدیمیترین خیابانهای شهر لهاسا است میپردازیم. تقریبا هر کسی که از کنار ما رد میشود با دیدن ما تعجب میکند. پس ما هم تصمیم گرفتیم ظاهرمان را مثل مردم محلی کنیم. موهایمان را با پارچههای رنگارنگ بستیم و امیدوار بودیم که دیگر برای مردم چهرهی بیگانهای نباشیم. همهی مردم محلی کلاههای آویزان به سر داشتند و گونههایشان قرمز بود. گفته میشود که قرمزی صورت مردم تبت، بخاطر این است که غذاهای گیاهی در برنامهی غذایی آنها جایی ندارد. بعد از کمی تحقیق من دریافتم که علت اصلی این مسئله، زندگی در ارتفاع زیاد، تابش شدید اشعهی فرابنفش و اختلاف شدید دمای شب و روز است.
کوچههای باریکی که خانههای سنتی تبتی بر آنها سایه افکنده بودند، به بازارهایی ختم میشدند که از دیوارهایشان شقههای گوشت گاومیش آویزان بود و چندین کیلو کرهی گاومیش هم برای فروش در آنجا دیده میشد. گاومیش در نظر تبتیها از جایگاه خاصی برخوردار است و در گذران زندگی آنها نقش مهمی دارد. مردم محلی از گوشت این گاوها تغذیه میکنند و از شیرشان، ماست، کره و حتی چای درست میکنند. در بین آنها مرسوم است که از کرهی گاومیش به عنوان سوخت چراغها در معابد نیز استفاده کنند. از موهای خارجی این حیوان در صنعت چادر سازی و ریسمان بافی استفاده میشود. همچنین از موهای داخلی و نرمتر آن یک نوع نمد میسازند. از پوست گاومیش برای ساخت زیرهی کفش و حتی از مدفوع آن در قالب نوعی سوخت استفاده میکنند. یک نکتهی جالب دربارهی این گاوها این است که، آنها سه برابر دیگر گاوها گلبول قرمز دارند و این ویژگی به آنها کمک میکند تا در ارتفاعات زیاد به راحتی زندگی کنند.
چندین غرفه در بازار وجود دارد که همهچیز از جمله تسبیح، چکمه، فرش و حتی ربانهای رنگارنگ و بلند مخصوص بستن موهای سر میفروشند. در انتهای روز، برای بازدید از قصر معروف «پوتالا» وقت قبلی میگیریم. (تعداد افرادی که میتوانند در یک روز از این مکان بازدید کنند محدود است. بنابراین لابسنگ باید ما را نام نویسی میکرد و هنگام ورود هم باید پاسپورتهایمان را به نگهبانان نشان میدادیم. (از لحظهی ورود به قصر، شما تنها یک ساعت برای بازدید از آن فرصت دارید). در دو روز گذشته ما از بالکن به تماشای مناظر زیبای اطراف هتل میپرداختیم. چه در روشنایی دلپذیر روز یا تاریکی شب، این سرزمین، سراسر پوشیده از زیبایی و شگرف است. برای بعضیها، اینجا شبیه همان سرزمین رویاهایشان است. معبد پوتالا، به عنوان اقامتگاه اصلی دالای لاماها در زمستان، دارای ۱۰۰۰ اتاق، ۱۰،۰۰۰ معبد و ۲۰۰،۰۰۰ مجسمه است. ساخت این قصر در سال ۱۶۴۵ توسط دالای لامای پنجم شروع شد. دیوارهای شیبدارش در قسمت پایین حدود ۵ متر و در قسمتهای بالاتر حدود ۳ متر ضخامت دارند. در پایههای آن از مس استفاده شده است که در مقابل زلزله از آن حفاظت میکند. به نظرم سالنهای اصلی این بنا در زمستان کمی سرد میشوند. داخل قصر یک گنجینهی واقعی از تاجها، مقبرهها و تختهای باشکوه وجود دارد. چیزی که بیشتر از همه مرا شگفتزده میکند، مقبرهی دالای لاماها است. مقبرهی دالای لامای هفتم، که قدرتمندترین آنها است، با ۴ تن طلا پوشیده شده است. یکی از زیباترین لحظات سفر ما زمانی بود که وقتی وارد یکی از مقدسترین اتاقهای قصر شدیم، یکی از راهبها به عضو کودک گروهمان یک شال زرد زیبا به نشانهی برخورداری از یک زندگی طولانی اهدا کرد. در نهایت پس از پایان بازدیدمان از آن ارتفاعات بلند به پایین برگشتیم.
روز چهارم: ما برای رفتن به مناطق کوهستانی آماده شدهایم. همه امیدواریم که یک گاومیش زنده را برای اولین بار از نزدیک ببینیم. خوشبختانه در حالی که ماشین به آرامی از تپه بالا میرود تعداد زیادی گاومیش میبینیم. کمی بعد، در کنار جاده توقف میکنیم و مات و مبهوت به تماشای چیزی شبیه به یک رنگینکمان زیبا که همچون سقفی در بالای سرمان قرار گرففته بود مینشینیم. هزاران پرچم رنگارنگ که توسط مردم محلی در دو طرف جاده نصب شدهاند این نقش زیبا را در بالای سر ما آفریده بودند. به مسیر خودمان به سمت بالای کوهستان ادامه می دهیم تا به مکان مقدسی به نام دراک یرپا که یکی از مناطق مقدس و روحانی تبت است میرسیم.
وقتی لابسنگ به ما گفت که باید با پای پیاده تا معبد برویم کمی مردد شدیم. مسیر این معبد از مسیر قصر پوتالا هم صعبالعبورتر است. در ارتفاع ۵ کیلومتری عبور از چنین مسیری حتی دشوارتر هم میشود. درنهایت با تحمل تمام سختیهای مسیر، به بالای کوه میرسیم. این مکان، که از آن به عنوان درخت زندگی و قطب روحانی لهاسا یاد میشود، واقعا ارزش تحمل این سختیها را داشت. در اینجا میتوان راهبهای محلی را دید که به آرامی مشغول انجام کارهای روزانهی خود هستند. ما به تعداد زیادی قار و زیارتگاه برخوردیم که در حال بازسازی بودند. لابسنگ در سرگرم کردن عضو کودک گروه تبحر خاصی دارد. آنها از معبدی به معبدی دیگر میروند و از ظرفهای طلا آب مینوشند، در حالی که ما از دیدن مناظر شگفتانگیز سیر نمیشویم. شکی نیست که این سرزمین روحانی، تبت قلبهای ما را به تسخیر خود درآورده است. مکانی مرموز و روحانی در بام دنیا، که با وجود همهی اتفاقاتی که در آن افتاده است، قرنهایی از رسوم و آیین را در دل خود با ظرافت خاصی نگاه داشته و زمان را به تسخیر خود درآورده است. اینجا تبت است.
تبلیغات
آمار
کل مطالب : 95
کل نظرات : 27
آمار کاربران
افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 4
آمار بازدید
بازدید امروز : 929
بازدید دیروز : 1924
ورودی امروز گوگل : 93
ورودی گوگل دیروز : 192
آي پي امروز : 310
آي پي ديروز : 641
بازدید هفته : 3289
بازدید ماه : 10117
بازدید سال : 261422
بازدید کلی : 1096981
اطلاعات شما
آی پی : 18.216.250.143
مرورگر :
سیستم عامل :
امروز :
خبرنامه
آخرین نطرات کاربران
-
axoniouff - <a href=http://cialiswwshop.com/>buy cialis 20mg</a> - 1400/5/15
axoniouff - <a href=https://ponlinecialisk.com/>cheap cialis</a> - 1400/4/28
axoniouff - <a href=http://vskamagrav.com>kamagra 100 without prescription - 1400/3/25
JefferySam -
<a href="https://vk.com/aktualnie_vakansii_russia">Работа в Перекрёстке Уфа</a> - 1400/1/19
JefferyJaw -
<a href="https://vk.com/aktualnie_vakansii_russia">Работа в Перекрёстке Саратов</a> - 1400/1/19
روغن خراطین - سلام وقت بخیر
من هفته پیش اومدم اینجا و کلی استفاده کردم و دوباره اومدم که برای دانشگاهم اطلاعات جمع آوری کنم
ممنون ازتون بابت سایت خوبتون - 1399/8/14
روغن خراطین - Hello good time
I came here last week and used it and came back to collect information for my university
Thank you for your good site
<strong><a href="http://iemt.ir/kharatin/">روغن خراطین</a></strong> 100 درصد اصل
-.:.-.:.-
<a href="https://iemt.ir/"><strong>کانون طب ماندگار ابن سینا ایران</strong></a>
<hr />
سلام وقت بخیر
من هفته پیش اومدم اینجا و کلی استفاده کردم و دوباره اومدم که برای دانشگاهم اطلاعات جمع آوری کنم
ممنون ازتون بابت سایت خوبتون
<strong><a href="http://iemt.ir/kharatin/">روغن خراطین</a></strong> 100 درصد اصل
-.:.-.:.-
<a href="https://iemt.ir/"><strong>کانون طب ماندگار ابن سینا ایران</strong></a> - 1399/8/14
روغن خراطین - سلام امیدوارم روز سرشار از انرژی داشته باشید و البته کی خبر خوب بشنوید
ممنون کلی برام مفید بود واقعا
دلم نیومد کامنت نزارم و تشکر نکنم - ممنون ادمین - 1399/7/15
brand cialis online - Generic Viagra Testimonials ZorieRedlero https://cialiser.com/ - Cialis Cruila Can Amoxicillin Cure Blackheads erroft <a href=https://cialiser.com/#>Cialis</a> Adeddy Kamagra Gratis - 1399/6/24
where can i buy cialis on line - Levitra For Sale On Ebay ZorieRedlero https://cialisse.com/ - buy cialis Cruila cialis and tinnitus erroft <a href=https://cialisse.com/#>cialis vs viagra</a> Adeddy Viagra 100mg Online Reputable Site - 1399/5/30